شیرین، دوست ِ فرهنگی ام که مربی بچه های نوجوان بود دختر هشت ساله اش را از دست داد. بیش و پیش از او ما اطرافیانش غمگین بودیم. یاد زهرایش که می افتادم اندوه در برم می گرفت. غروب روزی که پیامک آسمانی شدنش به دستم رسید در یک جلسه رسمی بودم و اشک هایم بی اختیار سرازیر شد. بی تاب به منزل شان رفتم. خیلی آرام بود. سال پیش هم دختر دیگرش را به خدای ارحم الراحمین بازگرداند. یکی می گفت خدایش داده و حالا گرفته . خداست دیگر!

من اما حال غریبی داشتم و نمی فهمیدم. حالا هم. نمی توانم، نمی خواهم قبول کنم که هیچ چیز این دنیا ماندنی نیست. 
 نبودن ِ کسی که سال ها بوده بسیار سخت است. شیرین اما وقتی در آغوشم بود آرام گفت دعا کن بتوانم به فاطمه ام (خواهر بزرگتر زهرا) درست توضح بدهم چه اتفاقی افتاده. که بتواند تاب بیاورد و تحمل کند . 

روز تشییع فاطمه با یک دسته گل بر سر مزار آمد و خانه جدید خواهرش را تبریک گفت و آرام رفت شیرین خیلی خوب و درست به فاطمه اش توضیح داده بود چه اتفاقی افتاده است. 


این طور هم می شود به دنیا نگاه کرد . نه . نه .چه می گویم! اصلا اینطور باید به دنیا نگاه کرد که خدا می خواهد؛ یک روزی می دهد و روز دیگر پس می گیرد . دوست دارد در این حال و روز ما را ببیند. 

یک جوری که با سیلی امتحاناتش به یاد بیاوریم ما هیچ از خود نداریم. هر چه هست از آن اوست و هرچه داریم از بخشش او داریم و در هرحالی شکرش گوییم. شکرت خدای بهار  و تابستان و پاییز و زمستان



پ.ن: این حرف های تکراری را خیلی در بلاگم نوشته ام. امروز به یاد آوردم که بارها و بیش از بارها با همین مضمون چیزی نوشته ام و منتشر کرده ام. حس خسران غریبی دارم. می گفت خدا امتحانش را آنقدر تکرار می کند تا حکمتش را بفهمی .  


پ.ن: عمر است که می گذرد و . گمانم دیگر تابستانی نمانده که بروم امتحان ِ جبرانی بدهم. خدا خدا . خودت نگذار از دست بروم . 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خريد و فروش باغ ويلا در غرب استان تهران سیمرغ پلاس پسران هکر xdfgnwsbv3 Abanam دانلود اهنگ و ترانه و موسیقی Amazing Advanced Materials بیان موضوعات سیاسی به دور از جناح گرایی عاشقانه مجله خودرو