آرام وارد اتاقم می‌شود چشم‌هایم را می‌بندم که مثلا خوابم! می‌آید بالا سرم می‌ایستد و نگاهم می‌کند. زیرچشمی‌نگاهش می‌کنم و لبخند می‌زند. دلش می‌خواهد برای هزار و صدمین بار با هم حسنی و چشم چشم دو ابرو را که در گوشی ام دانلود کرده ام ببینیم. همه اش را حفظ حفظیم. دو سه ماه است داریم با هم حسنی می‌بینیم. بعد بی هوا می‌رود به هال و اسباب بازی هاییش را که پخش زمین است جمع می‌کند و دوباره به اتاق می‌آید. لابه لایشان فشار سنج و آمپول و دو سه چکش پزشکی واین هاست. اول فشارم را می‌گیرد و بعد کف دستم آمپول می‌زند و دو سه تا چکش هم آخرش می‌زند و می‌گوید: دیگه خوب شدی؛ حسنی رو بیار ببینیم!

واقعا نمی‌دانم این وروجک از کجا تشخیص می‌دهد که باید درمانم کند ولی من واقعا خوب می‌شوم و با هم چندبار دیگر حسنی را می‌بینیم. اگر بدانید با چه لذتی برای هزار و صدو یک مین بار حسنی را می‌بیند، به وجد می‌آیید. دست پخت خوشمزه خواهرم خوردن دارد.

بعد که من به خواهرم می‌گویم که خدا مهربانترین بچه عالم را به تو داده باورش نمی‌شود. سید محمد سبحان  برادر دو ساله و نیمه سید محمدصدراست و یادتان نرود که بخوانید: ماشاالله لاحول و لا قوه الا بالله

من هم دارم سعی می‌کنم خوب باشم والا سنگینی چیزهایی که در همین روزها دیدم می‌توانست کوه را از پای در آورد. چیزی روی دلم سنگینی می‌کند که آه اگر بدانید چقدر وزن دارد. ولی مدام صدای خدا به گوشم می‌رسد که : اینجا هستم بالای سرت! دارم تماشایت می‌کنم و من دست هایم را باز می‌کنم و دور خودم می‌چرخم و می‌چرخم و .

یک فیلم بسیار خوب چندسال پیش دیده بودم که امشب می خواهم درباره اش بگویم. درباره پسری بود که در یک استودیو فیلمبرداری به دنیا آمده بود. یک استودیو به وسعت یک شهر و شاید بزرگ تر. همه بازیگر بودند به جز او. فقط او واقعی بود. یک جایی متوجه می‌شود که همه حتی نامزدش دارند بازی می‌کنند. همه چیز خیلی پیچیده است ولی او یک روز تصمیمش را می‌گیرد و به دریا می‌زند و می‌رود و می‌رود و می‌رود تا به یک دیوار بزرگ بر می‌خورد. دیوار آخر آن استدیویی که برایش طراحی کرده بوده اند. تمام دنیا دارند او را تماشا می‌کنند و او بالاخره می‌تواند بیرون بیاید و با واقعیت مواجه شود. من امروز حالا آن جا پشت آن دیوار استودیو هستم! همه اتفاقات عالم شاید همین طورند انگار همه چیز چیده شده تا تو از امتحان درست بیایی بیرون و برسی به آن دیوار . این قصه به آخرش رسیده دیگر و من دور خودم می‌چرخم و می‌چرخم و .

 

پ.ن: من خیلی صادقانه آمده بودم ولی خب اشتباهی بودم. 

پ.ن: خدا بهترین مادر و خواهرها را نصیب من کرده شکر نعمتشان را. 

پ.ن: ناصر عبداللهی با مردانه ترین صدایی که بین خواننده ها می شناسیم سروده‌ای در وصف حضرت زهرا سلام الله و روز مادر دارند که بسیار دلنشین است و حتما شنیده اید. خواستم بگویم امشب برای همه اهالی خانه تان PLAY کنید. 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دربارهی همه چیز طراحی سایت! / سئو سایت! Joey Veronica املاک توقف خرید فروش رهن اجاره علی خانی ویشکایی Mary پیکاسو وکتور Emily لیزر موهای زائد